n.y كاربر خيلي فعال
تعداد پستها : 351 Join date : 2009-12-24 Age : 36
| Subject: مولانا 13/3/2010, 00:28 | |
| چونک صوفي بر نشست و شد روان / رو در افتادن گرفت او هر زمان
هر زمانش خلق بر ميداشتند / جمله رنجورش هميپنداشتند
آن يکي گوشش هميپيچيد سخت / وان دگر در زير کامش جست لخت
وان دگر در نعل او ميجست سنگ / وان دگر در چشم او ميديد زنگ
باز ميگفتند اي شيخ اين ز چيست / دي نميگفتي که شکر اين خر قويست
گفت آن خر کو بشب لا حول خورد / جز بدين شيوه نداند راه کرد
چونک قوت خر بشب لا حول بود / شب مسبح بود و روز اندر سجود
آدمي خوارند اغلب مردمان / از سلام عليکشان کم جو امان
خانهي ديوست دلهاي همه / کم پذير از ديومردم دمدمه
از دم ديو آنک او لا حول خورد / همچو آن خر در سر آيد در نبرد
هر که در دنيا خورد تلبيس ديو / وز عدو دوسترو تعظيم و ريو
در ره اسلام و بر پول صراط / در سر آيد همچو آن خر از خباط
عشوههاي يار بد منيوش هين / دام بين ايمن مرو تو بر زمين
صد هزار ابليس لا حول آر بين / آدما ابليس را در مار بين
دم دهد گويد ترا اي جان و دوست / تا چو قصابي کشد از دوست پوست
دم دهد تا پوستت بيرون کشد / واي او کز دشمنان افيون چشد
سر نهد بر پاي تو قصابوار / دم دهد تا خونت ريزد زار زار
همچو شيري صيد خود را خويش کن / ترک عشوهي اجنبي و خويش کن
همچو خادم دان مراعات خسان / بيکسي بهتر ز عشوهي ناکسان
در زمين مردمان خانه مکن / کار خود کن کار بيگانه مکن
کيست بيگانه؟ تن خاکي تو / کز براي اوست غمناکي تو
تا تو تن را چرب و شيرين ميدهي / جوهر خود را نبيني فربهي
گر ميان مشک تن را جا شود / روز مردن گند او پيدا شود
مشک را بر تن مزن بر دل بمال / مشک چه بود؟ نام پاک ذوالجلال
Last edited by Admin on 13/3/2010, 00:44; edited 3 times in total | |
|
n.y كاربر خيلي فعال
تعداد پستها : 351 Join date : 2009-12-24 Age : 36
| Subject: چه كسم من ؟ 13/3/2010, 00:43 | |
| چه كسم من ؟ چه كسم من ؟ كه بسي وسوسه مندم گه از آن سوي كشندم ؛ ؛ گه ازين سوي کشندم
ز كشاكش چو كمانم ؛ به كف گوش كشانم قدر از بام در افتد چو در خانه ببندم
نفسي آتش سوزان نفسي سيل گريزان زچه اصلم ؟ ز چه فصلم ؟ به چه بازارخرندم خرندم
نفسي همره ماهم ؛ نفسي مست الهم نفسي يوسف چاهم نفسي جمله گزندم
نفسي رهزن و غولم ؛ نفسي تندو ملولم نفسي زين دو برونم ؛ كه بر آن بام بلندم
بزن اي مطرب قانون هوس ليلي و مجنون كه من از سلسله جستم وتد هوش بكندم
به خدا كه نگريزي ؛ قدح مهر نريزي چه شود اي شه خوبان كه كني گوش به پندم؟
هله اي اول و آخر بده آن باده فاخر كه شد اين بزم منور به تو اي عشق پسندم
بده آن باده جاني زخرابات معاني كه بدان ارزد چاكر كه ازآن باده دهندم
بپيران ناطق جان را تو ازين منطق رسمي كه نمي يابد ميدان بگو حرف سمندم | |
|